- منتشر شده در
- نویسندگان
با اینکه شش سال از نخستین روزی که قدم به سرزمین ندرلند گذاشتم میگذرد، تصمیم گرفتهام از آن بنویسم، چنان که گویی هنوز همان روز نخست است. نام هلند که میآید، ذهن بیاختیار به سرزمین گلها و آزادی، کانالهای آرام، آبجو، وافل، پنیرهای خوشعطر و لبخندهای گرم سفر میکند.
هلندیها از شگفتانگیزترین و منحصربهفردترین مردم اروپا هستند؛ در تاریخ، سختکوش و استوار، در گفتار، صریح و بیپرده، و در رفتار، مهربان و صمیمی؛ آنها همچنین از بزرگترین استعمارگران جهان هستند. ترکیب این ویژگیهاست که سفر به هلند را جالب و مهم میسازد. فکر اینکه آنها این سرزمین را از زیر آب بیرون کشیده و خشکانده اند شگفت انگیز است!
تهران به آمستردام
تهران را با هواپیمای ایران ایر به مقصد آمستردام ترک کردم؛ سفری مستقیم، آسوده و بی استرس. خلبانی حرفه ای و با آرامش. آمستردام فرودگاه شلوعی دارد، فرودگاهی که جهان را به هم وصل می کند، هواپیمایی KLM درست از فرهنگ باز و دوستانه ی هلند پیروی می کند، به طور کلی گویی این کشور به همه روی خوش نشان می دهد و دوست دارد باز باشد، دوست دارد عشق بدهد و عشق بگیرد. گلها بی خودی خود در هلند نمی رویند.


با ورود به این سرزمین زیبا از فرودگاه اسخیپول، سفر به هلند رسماً آغاز شد. اندکی بعد، برادرم نیز از ترکیه به من پیوست و با هم راهی ایستگاه راهآهن شدیم، به سوی شهری که مارتین، دوست هلندیمان، در آن چشمانتظار ما بود.

هلند از سیستم حملونقل عمومی شگفتانگیزی برخوردار است؛ شبکهای منظم که همهچیز را به هم متصل میکند، تمیز، دقیق و بینقص. روشهای پرداخت متنوعاند، اما بهترین گزینه استفاده از کارتهای اعتباری مانند ویزاکارت و مسترکارت برای تهیهی بلیتهای حملونقل عمومی است.
تبلیغات هاینکن و آمستل، خیابانهای سنگفرششده، خانههای آجری، همزیستی آرام پرندگان در شهر، کانالهای بیشمار و جلوهای دیگر از آزادی، در نخستین مواجهه با آمستردام بیدرنگ نگاهت را میرباید. بهسادگی میتوان دریافت که این شهر می گوید: دنیا دو روز است، از آن لذت ببر. گویی آمستردام، شیرازگونه زندگی میکند.

در آن روز بارانی به خانهی مارتین رسیدیم؛ آپارتمانی باریک با معماری اصیل هلندی. مارتین، جوانی خوشقلب، با یک قوطی هاینکن به استقبالمان آمد. آن روز مهمان دیگری هم در خانه بود؛ لویی، از برزیل. این نخستین دیدار و آشنایی ما با او بود.
خوابیدیم و صبح روز بعد با صدای یوکللی، همان گیتار کوچک، از خواب بیدار شدیم. لویی در آشپزخانه مینواخت و روز، آرام و موسیقایی آغاز میشد.
روز آغاز شد، من عاشق روزهایی هستم که هوا همزمان ابری و آفتابی است؛ روزهایی که ابرها روشناند، نه سنگین و نه تهدیدکننده، و آسمان بیشتر به آغوشی سفید و نرم میماند تا پردهای تیره. در میان این ابرها، نور خورشید گاهبهگاه راهی برای عبور پیدا میکند و نه با تندی، که با مهربانی، به آرامی بر زمین مینشیند. نوری که نمیسوزاند، فریاد نمیزند، فقط حضور دارد.
انگار آفتاب از پشت ابرها صدا میکند: نگران نباش، حتی اگر مرا کامل نمیبینی، من هنوز اینجا هستم. این هوا برای من یادآور امیدی آرام است؛ نه امیدی پرهیاهو، بلکه اطمینانی خاموش که در سکوتِ نور و ابر، دل را کمی سبکتر میکند. هم زمان زمین خیس است و خشک نمی شود، من عاشق سفر در این روزها هستم. امروز یکی از همان روزهاست.
چشمانم ناگهان به انعکاس شاخههای درختان بر سطح آبی میافتد که در گودی سنگفرشها جمع شده است؛ تصویری ساده که ذهنم را به سالهایی دور میبرد، به روزگاری که این سرزمین را از دل آب بیرون کشیدند، خشکانْدند و هلند را، هلند کردند.
شاید بسیاری از کسانی که در اینجا زندگی میکنند، چنین هوایی را دوست نداشته باشند. آسمان بیش از حد روشن است و زمین در تیرگی فرو رفته؛ وقتی رو به آسمان میایستی، همهچیز در ضدنور محو میشود، اما با پایین آوردن نگاه، رنگها جان میگیرند و خودشان را بیواسطه نشان میدهند. درختان، سایهها و پیوند آرام انسان با طبیعت، در این سرزمین ستودنی است.
آسیاب ها بادی نمادین، گل فروشی ها، ویترین پنیرفروشیها و خودروی کوچک کانتا، بیاختیار توجهم را به خود جلب میکنند؛ جزئیات سادهای که روایت زندگی روزمره را کامل میکنند.
خودروی کانتا (Canta)
کانتا یک خودروی بسیار کوچک دو نفره ساخت هلند است که در سال ۱۹۹۵ برای افراد دارای معلولیت طراحی شد، اما استفاده از آن محدود به این گروه نیست. بهدلیل عرض کم (حدود ۱٫۱۰ متر)، در هلند بهعنوان وسیلهٔ کمکحرکتی شناخته میشود و میتواند در مسیرهای دوچرخهسواری و حتی پیادهروها حرکت کند، بدون نیاز به گواهینامه رانندگی. این خودرو کاملاً سفارشیسازی میشود و حتی مدلی دارد که کاربر میتواند با ویلچر وارد آن شود و بدون ترک ویلچر رانندگی کند. نسخههای بنزینی و برقی کانتا نیز تولید شدهاند، شنیده ام که این خودرو بخاطر خیابان های باریک آمستردام اختراع شده.
خیابان های آمستردام
اینجا تعارف کنار میرود و جای خود را به صراحت و واقعیت میدهد. آمستردام نقطهای از جهان است که آزادی در آن معنایی تازه پیدا میکند؛ یا شاید این شهر خود به آزادی معنا میبخشد. داستان من و این سرزمین به سالها پیش بازمیگردد؛ جایی که به علایق و سلیقهام احترام گذاشته میشود، جایی که دوستان بسیاری با باورها و نگاههایی نزدیک به خودم دارم؛ کشوری توسعهیافته، اما هنوز وفادار به ریشهها و سنتهایش.

جادهها و مسیرها چنان طراحی شدهاند که همزمان به عابر پیاده، دوچرخهسوار، موتورسوار، قایق سوار و راننده احترام میگذارند. اینجا سرزمینیست که قضاوت در پایینترین سطح خود قرار دارد و آخرین چیزیست که انسانها زیر سایهی آن زندگی میکنند. مردم اینجا صریحاند، بیپرده و روراست. به اصطلاح رو باز می کنند. همین صداقت است که احساس آرامش را جاری میکند و زندگی را به معنای واقعیاش نزدیکتر میسازد.

اشتراکگذاری این پست
به دیگران کمک کنید این پست را پیدا کنند
















بارگذاری دیدگاه ها