وحید تکرو
منتشر شده در

تاریخ پرتکرار ایران و جهان

ایران

––– بازدید
0 دیدگاه
  • نویسنده
    نام
    وحید تکرو
  • نویسنده متن انگلیسی: وحید تکرو
    ویرایش متن انگلیسی: الیزابت
    نویسنده متن پارسی: وحید تکرو
    عکس(ها): اینترنت، وحید تکرو
    تاریخ نوشته: مارچ – اگست 2018 (فروردین – مرداد 2577 شاهنشاهی)

    همچنین می توانید به این مقاله گوش دهید:

    گوینده: گلایل طاعتی | موسیقی: کریگ آرمسترانگ و توماس برگرسن

    یا می توانید در پلتفرم های پادکست به آن گوش دهید


    سرفصل ها

    1. پیش نویس

    2. اولین و بزرگترین تمدن های تاریخ

    3. تمدنهای میان‌رودان

    4. اقوام آریایی

    5. کوروش: پدر بزرگ ایران

    6. آغاز پادشاهی کوروش کبیر: امپراطوری هخامنشی

    7. منشور حقوق بشر کوروش کبیر

    8. سلسله هخامنشی بعد از کوروش کبیر


    پیش نویس

    تاریخ همچنان در حال تکرار است و درواقع هیچکس تا به حال تاریخ را در مقابل تاریخ قرار نداده، اما بوده اند کسانی که دانایی کافی از این واقعه داشته و برای نمایش آن از جسارت کافی برخوردار بوده اند. برای مثال جرج سانتایانا، متولد 150 سال پیش، فیلسوف و شاعر اسپانیایی که در این باره نوشته: «آنان که تاریخ را به یاد نسپارند محکوم به تکرار آن هستند.» ذهن مارا مشغول خود می کند. آیا ما واقعاً در حال تکرار تاریخ هستیم؟ آیا سرزمینهایمان را هر چند سال و چند قرن درمیان به دشمن میبازیم و باز پس می گیریم؟ به دنبال جواب این سوال سالهاست کتابهای بسیاری از منابع معتبر جهانی را مطالعه نمودم، تاریخ باید از ریشه خوانده شود، در طول تاریخ همیشه حاکمان محدودیتی را برای دستیابی مردم به حقایق گذشته میگذاشتند، کتابهارا به میل خود مینوشتند، در مدارس منتشر می کردند، دشمنان و دوستان خود را معرفی مینمودند. در کشورهای اروپایی و مدرن امروزی تاریخ را برای کودکان بازگو میکنند، آنهارا به اردوهای تاریخی می برند و نشان میدهند که دنیا چه بوده و حال در کجا زیست می کنیم. در ایران تمایل به خواندن تاریخ بسیار بالاست، اما چه شده که ایرانیان تاریخ را نمیدانند؟ چه شده که فرق دوست و دشمن را از هم تشخص نمیدهند؟ دلایل بسیاری وجود دارد اما مهمترین آنها محدودیت زبانی و کتابیست، و همچنین اینکه انسان ها نمیدانند باید چیزی را از کجا شروع کنند.

    من نیروی محرکه ای هستم که تمایل بسیاری به انتقال آنچه که میدانم دارم، اگرچه تاریخ بسیار عمیق و طولانیست اما میتوان به شالوده ای از آن پرداخت. از همین رو سعی دارم از آغاز تاریخ ایران باستان و حتی قبل از حکومت هخامنشی بنویسم، چرا می گویند ایران مهد تمدن جهان است؟ تمدن چیست؟ چند سال قبل بوده؟ ایران چگونه به وجود آمده؟ مرزهای ایران بر چه اساسی خطکشی شدند؟ و ... برای همین به چند شهر در ایران سفر کردم تا عکسهایی را برای انتشار در کنار این نوشته ها در دست داشته باشم، به عنوان مثال شوش در خوزستان که 5000 سال پیش پایتخت اولین تمدن ایرانی یعنی عیلام بوده است.

    همانطور که میدانید تاریخ را بر اساس گاه‌شماری میلادی (تولد عیسی) می نویسند. مثلاً امروز که 2018 سال از تولد عیسی می گذرد، و اگر بخواهند در مورد 2318 سال پیش بنویسند، به جای اینکه بنویسند 2318 سال پیش، مینویسند 300 سال پیش از میلاد. (درانگلیسی: 300BC) پس همچنین من هم از این ساختار برای نوشته هایم استفاده کردم.

    ابتدا پس زمینه ای از آنچه که باید از پیش بدانید می نویسم و در نهایت به تاریخ ایران میپردازیم.

    در نظر داشته باشید که این مقاله حاصل مطالعه های من از منابع معتبر جهانی بوده، و هیچ یک از منابعی که توسط حکومت های امروزی و دیروزی به نفع خود نوشته شده در آن دخیل نبوده اند.


    پس از قرنهای بسیار و گذر از انسان های اولیه، تاریخ جهان با تشکیل تمدن ها شکل گرفت، شهرها به وجود آمدند و طمع های انسانی برای گسترش مناطق باعث جنگ و خونریزی های بسیاری شد. اما اولین تمدن ها در کجای دنیا شکل گرفت؟

    میان‌رودان

    در ابتدا به معنای تمدن می پردازیم: تمدن یعنی سبک زندگی مجموعه‌ای از انسان‌ها که در یک دورهٔ تاریخی در یک منطقهٔ جغرافیایی زندگی می‌کردند و دارای اهداف مشترکی بودند و دستاوردهای خاصی داشتند. واژهٔ تمدن یا شهریگری به تلقی‌های گوناگون از حالت‌های جامعه انسانی می‌پردازد. اشاره به تکامل و شکل‌گیری روابط بشری یکی از جنبه‌های رایج این کلمه در زبان ادبی است. کلمه تمدن از کلمه لاتینی شهرنشین بودن یا شهروندان civis و شکل وصفی آن civilis مشتق می‌شود. کلمه "متمدن شدن" اساساً به معنی شهرنشین بودن، که توسط افراد جایگزین و انتخاب شده و موقعیت قانونی آن جامعه اداره می‌شود، می‌باشد.

    اولین و بزرگترین تمدن های تاریخ

    1. تمدنهای میان‌رودان Mesopotamia 3700 سال پیش از میلاد (برخی میگویند 4500 سال پیش از میلاد) مکان: بین‌النهرین بین رودخانه‌های دجله و فرات در دنیای مدرن امروزی کشور عراق شامل: سومریان - آکدیان - بابل - آشور

    2. مصر باستان (دره رود نیل) 3100 سال پیش از میلاد

    3. تمدن دره سند (در منطقه‌ای که امروزه پاکستان و شمال هندوستان می باشد)

    4. تمدن‌های چینی در هوآنگ هو (رودخانه زرد)

    5. همزمان با تمدن بالا، تمدن‌های اژه‌ای در یونان امروزی (Aegean civilizations)

    و تمدنهای کوچک‌تری هم در عیلام در دنیای امروزی ایران، و در جزیره کرت در دریای آدریاتیک مانند تمدن اولمک که در دنیای امروزی مکزیک نامیده می‌شود، بوجود آمده‌اند.

    در نظر داشته باشید بعد از فروپاشی این تمدن ها، 530 سال پیش از میلاد اقوام مختلف آریایی اولین امپراطوری بزرگ جهان را در ایران تشکیل دادند که به آنها خواهیم پرداخت. (شاهنشاهی ایرانیان) شامل: امپراطوری هخامنشی (550-330 پیش از میلاد) و سرانجام: امپراتوری ساسانی (224-651 میلادی) سلسله صفوی (1501-1736 میلادی) سلسله افشاری (1736-1796 میلادی) سلسله قاجار (1785-1925 میلادی)

    در نقشۀ زیر محدوده و نام های تمدن های اولیه و بزرگ جهان را میبینید که اولین آنها تمدنهای میان‌رودان Mesopotamia بوده است.

    در این مطالعه تمدنهای میان‌رودان Mesopotamia را بررسی خواهیم کرد، از ابتدا تا پایان، و سرانجام به مادها و پیدایش امپراطوری هخامنشی می پردازیم.

    ایران مهد تمدن جهان است

    ایران، مهد تمدن جهان که خاک حاصلخیز آن حکومتهارا همیشه برای جنگ و تسخیر به آنجا کشانده، و نقطه ای زیبا و پربرکت از آن یعنی خوزستان شاهد فراز و نشیب بسیاری در تاریخی بیشتر از 5000 سال بوده. خوزستان پر از رمزوراز و کتابی پرماجراست، درواقع کاوش در تمدن عیلام و امپراطوری هخامنشی چیزی بود که منتظرش بودم، اگرچه پیش از این در کودکی خوزستان را دیده بودم، اما لذت سفر در دانش است.

    همچنین با سفر به همدان، یعنی هگمتانه، بازهم به قدرت ایرانیان و مادها در آن زمان پی بردم، قومی که پس از 500 سال توانستند آشوریان ظالم را شکست دهند. در ادامه با آنها آشنا خواهید شد.

    میدانستم که تاریخ ایران به حدود 7000 سال پیش برمیگردد، در مقالات و منابع معتبر خوانده ام که تپه های باستانی سیلک نزدیک به کاشان، مارلیک در جنوب گیلان، حسنلو در جنوب دریاچه ارومیه و شهرسوخته در سیستان و بلوچستان از قدیمیترین آنها هستند. و اما بعد از آنها چه بوده؟

    تمدنهای میان ‌رودان


    تمدن سومر و عیلام

    حدود 5000 سال پیش (2700 سال پیش از میلاد)، سومِر نخستین تمدّن شهری در منطقهٔ تاریخی جنوب بین‌النهرین، جنوب عراق امروزی، بود که آن را اولین تمدن در جهان با مصر باستان می‌نامند. خط میخی در آن دوران اختراع شد تا اینکه در همان دوران نخستین تمدن ایرانی به نام عیلام توسط لُر های باستان در کنار رود کارون شکل گرفت.

    عیلامیان کشورشان را «هَلتَمتی» به‌معنی «سرزمین خدا» می‌خواندند، باستانشناسان امروز لرهارا بازماندگان همان تمدن با همان فرهنگ و رفتار می دانند. در واقع نام درست این کشور هلتمتی است، نام عیلام از سوی همسایگان به آنها داده شده، درست مثل اینکه ما میگوییم مجارستان، اما خودشان میگویند "ماجارورسگ"، پس نام درست این کشورها همان است که خودشان به‌کار می‌برند و تلفظ می‌کنند نه نامی که ما برای آن‌ها انتخاب کرده‌ایم و تلفظ می‌کنیم و در مورد عیلامیان هم به همین صورت مشابه است، نام درست این سرزمین هَلتَمَتی یا هلمتی است نه نام عبری ایلام که صرفاً از سوی دشمن‌های آن‌ها گزینش شده و در کتاب‌های یهودی‌ها آورده شده‌است که به هیچ وجه علمی نیست.

    تمدن اکد

    حدود 4352 سال پیش (2334 سال پیش از میلاد) فردی به نام "سارگون اول اکدی" به حکومت سومری حمله کرد، تمام بین النهرین را تصرف نمود و به کشورهای همسایه همچون "عیلام (هَلتَمَتی)" و "آشور" حمله کرد و آنها را شکست داد، سرانجام اولین امپراطوری تاریخ به وجود آمد. اما پس از مرگ سارگون حکومت اکدی دوام نیاورد و تمام کشور دچار هرج و مرج شد. عیلامیان که میخواستند این حمله را جبران نمایند از فرصت استفاده نمودند امپراطوری اکد را شکست دادند و به کشورشان بازگشتند و شوش را پایتخت خود قرار دادند. همانطور که پیشتر بارها نوشته ام، تاریخ همچنان درحال تکرار است، وقتی پادشاهی شکست می خورد یا کشوری دچار هرج و مرج می شود (مثل سوریه امروزی، ایران دیروزی) دشمنان برای انتقام، و طمع ثروت به آنها حمله می کنند. بنابراین بعد از مرگ سارگون، قبایل وحشی چادرنشین از صحرای عرب به جنوب بین النهرین حمله کردند و با مرور زمان با تمدن های پیشرفته مثل سومر آشنا شدند، شهر بابل را بنا نمودند و نسلهای بعدی تمدن بابِل را بوجود آوردند.

    تمدن بابِل و آشور

    قتی تمدن بابل در حال شکلگیری بود، قوم وحشی آشور به شمال بین النهرین حمله و آنجارا تصرف کردند، آشوریان با غارت ثروت همسایگان و بیگاری از اسیران کاخ هایی را برای خود ساختند. مدتهای زیادی تمدن های عیلام، بابل و آشور با هم میجنگیدند تا در یکی از این جنگها عیلامیان آن دو تمدن را شکست دادند و پس از گذشت قرنها آشوریان و بابلیان دوباره توانستند مناطق را پس بگیرند. سرانجام در حدود ۱۱۰۰ تا ۷۷۰ پیش از میلاد، اتحاد عیلام و بابل علیه آشور صورت گرفت و 639 سال پیش از میلاد با حملۀ آشوریان و قتل عام هزاران نفر از مردم بیگناه تمدن عیلام از امپراتوری آشور شکست خورد و برای همیشه از صفحه روزگار محو شد، و سرانجام شاه آشور شوش را غارت کرد. در کتیبه ای که از آشوربانیپال (پادشاه آشور) به مناسبت نابودی شوش و شهر دوراونتاش به جا مانده، چنین آمده است:

    «من، شوش، شهر بزرگ و مقدس را به دستور خدایان آشور گشودم. من وارد کاخ هایش شدم و هر آنچه از سیم و زر و مال فراوان بود، همه را به غنیمت برداشتم. من همه آجرهای زیگورات شوش را که با سنگ لاجورد تزیین شده بود، شکستم... من معابد عیلام را با خاک یکسان کردم. من شوش را تبدیل به ویرانه ای کردم و بر زمینش نمک پاشیدم. من دختران و زنان و همه مردان را به اسارت گرفتم. از این پس دیگر کسی در عیلام صدای شادی مردم و صدای سُم اسبان را نخواهد شنید».

    این ویرانگری و کشتار بی رحمانه آشوربانیپال در ذهن ایرانیان باقی ماند تا اینکه در کمتر از نیم قرن بعد، مادها به رهبری «هُوَخْشَتْرَه» پادشاه ایرانی توانستند انتقام سختی از آشوریان بگیرند.

    منظور از زیگورات شوش همان "زیگورات چغازنبیل" است.

    در زندگی عیلامیان، دین بسیار مهم بوده. آنها تمام اتفاقات خوب سرزمینشان را هدیه های الهی می دانستند. عیلام یک سرزمین چندخدایی بوده و درهریک از ایالتهای آن خدایی را می پرستیدند. سلسله مراتب خدایان به اینگونه بوده که خدایان زن، سپس خدایان مرد در صدر خدایان قرار داشتند. وقتی که شوش به پایتخت عیلامیان تبدیل گردید "اینشوشیناک" خدای مرد شوش در صدر خدایان قرار گرفت. حدود 1250 سال پیش از میلاد (حدود 3200 سال پیش) اونتاش ناپیریشا (پادشاه بزرگ عیلامی) شهر "دور اونتاش" را در کنار رودخانه دز بین شوش و شوشتر کنونی بنا نهاد و معبدی را در وسط آن ساخت.

    زیگورات چغازنبیل:

    یکی از آثاری که تمدن عیلام از خود به جای گذاشته، "زیگورات چغازنبیل" در نزدیکی شوش (استان خوزستان) است. در این پرستشگاه عظیم میلیونها آجر بکار رفته. این نیایشگاه باستانی در حدود 1250 سال پیش از میلاد (حدود 3200 سال پیش) توسط اونتاش ناپیریشا (پادشاه بزرگ عیلامی) زمانی که هنر عیلامی به اوج خود رسید در شهر "دور اونتاش" ساخته شد. این سازه نخستین ساختمان مذهبی ایران است و همچنین اولین اثر تاریخی از ایران بود که در فهرست میراث جهانی یونسکو جای گرفت.

    زیگورات چغازنبیل - می 2018

    پادشاه در چند جمله اصول ساخت زیگورات و وقف آن را خلاصه می کند:

    «پس از آنکه مصالح ساختمانی را بدست آوردم، من در اینجا شهر اونتاش و حریم مقدس را بنا کردم. آن را در یک دیوار داخلی و یک دیوار خارجی محصور کردم. من معبد بلندی ساختم که شبیه آنچه شاهان پیشین ساخته بودند نبود و آن را برای خدا هومبان و خدا اینشوشیناک، حافظان حریم مقدس وقف کردم. باشد که ساختمان و زحمت کار من موقوف ایشان گردد. باشد که لطف و عدل هومبان و اینشوشیناک در اینجا برقرار بماند.»

    زیگورات چغازنبیل چگونه پیدا شد؟

    در سال ۱۸۹۰ میلادی زمین‌شناس سرشناس ژاک دو مورگان گزارش می‌دهد که در ناحیه چغازنبیل معادن نفت وجود دارد. گویا شرکت نفت ایران در پی همین گزارش بود که پایه‌گذاری شد. پس از گذشت پنجاه سال مهندسانی که سرگرم فعالیت‌های نفتی در چغازنبیل بودند آجری را یافتند که روی آن نوشته‌هایی بود. آجر را برای باستان‌شناسانی که در شوش کاوش می‌کردند فرستادند و پس از آن یک زنجیره کاوشهایی در چغازنبیل صورت گرفت که به کشف معبد چغازنبیل و آثار مهم دیگری انجامید. سده‌های متمادی این بنا در زیر خاک به شکل زنبیلی واژگون مدفون بود تا اینکه به دست رومن گیرشمن فرانسوی در زمان پهلوی دوم از آن خاکبرداری گردید. گرچه خاکبرداری از این بنای محدب متقارن واقع شده در دل دشت صاف موجب تکمیل دانش دنیا نسبت به پیشینه باستانی ایرانیان گردید، اما پس از گذشت حدود ۵۰ سال از این کشف، دست عوامل فرساینده طبیعی و بی دفاع گذاشتن این بنا در برابر آنها آسیب‌های فراوانی را به این بنای خشتی-گلی وارد کرده و خصوصاً باقی مانده طبقات بالایی را نیز دچار فرسایش شدید کرده‌است. (همسر این باستانشناس، تانیا گیرشمن کتابی را در مورد خاطرات سفرشان به ایران طی سال های 1311 تا 1346 نوشته به نام "من هم باستان شناس شدم!" که خواندنش رو پیشنهاد میکنم بسیار جالبه)


    اقوام آریایی

    ایران تا همین چند دهه پیش یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان بود. اما چرا؟ آیا این فقط منابع هستند که کشوری را قدرتمند میسازد؟ خیر. منابع حتی گاه کشوری را به خطر می اندازد. چیزی که کشور ایران را تا آن زمان قدرتمند نموده بود "اتحاد ایرانیان" بود. در تاریخ قدرتمند ایران، این اتحاد همیشه مشخص است، اما گاه که ایرانیان اتحاد خود را از دست داده اند، کشور دچار هرج و مرج گردیده.

    ایرانی ها از کجا آمدند؟

    حدود 2000 سال پیش از میلاد، عده ای از مردم شمال فلات ایران بخاطر آب و هوا و دامهایشان به جنوب و فلات ایران مهاجرت نمودند، این گروه از مردم که "آریایی ها" نام داشتند، به مرور زمان جایگزین ساکنان قبلی شدند، و سرزمین خود را "ایران" یعنی سرزمین آریایی ها نامیدند.

    آریایی ها سه گروه بودند: 1. مادها - در غرب 2. پارس ها - در جنوب (نزدیک به عیلام) 3. پارت ها - در شمال شرقی

    آریایی ها در ازای کمک به پادشاهان عیلام در جنگ با آشوریان اجازۀ احداث شهری را گرفتند، سرانجام این گسترش نفوذ پارس ها و مادها باعث شد این کشور میهن همیشگی آنها گردد.

    پس از نابودی تمدن عیلام بر اثر ویرانگری و کشتار بی رحمانه آشوربانیپال (پادشاه آشور)، ایرانیان خاطرات تلخ این واقعه را فراموش نکردند، تا اینکه در کمتر از نیم قرن بعد، مادها به رهبری «هُوَخْشَتْرَه» پادشاه ایرانی توانستند انتقام سختی از آشوریان بگیرند.

    تمدن عیلام در واقع مانند یک پشتوانه برای قوم ماد بود، که پس از نابودی آن، قوم ماد ضعیف گردید و بارها آشوریان به آنها حمله کردند. سرانجام قبیله های مختلف ماد در هگمتانه (همدان امروزی) جلسه ای را برپا نمودند و از میان خودشان فرمانروایی را به نام "دیااُکو" برگزیدند. این اولین حکومت مادها بود. همچنین با گسترش این حکومت، شهر هگمتانه به عنوان پایتخت مادها انتخاب گردید. همانطور که در مورد اتحاد ایرانیان پیشتر نوشتم، در این لحظه اتحادی بین دیگر اقوام ایرانی و مادها شکل گرفت، حالا ایرانیان با هم یکی شده و یک دولت متحد و قدرتمند را تشکیل داده بودند.

    برایم سوال بود که حکومت مادها، چگونه آشوریان که قدرمندترین حاکمان آن روزگار بوده اند را شکست دادند؟ بخاطر همین رهسپار همدان و پایتخت مادها شدم.

    612 سال پیش از میلاد، و پس از مرگ آشوربانی پال (پادشاه آشور)، نوه دیااٌکو (هُووَخْشَتْرَه) که به پادشاهی رسیده بود، با پادشاه بابل (نبوپلسر) متحد گردید، باهم به سوی آشور لشگر کشیدند و آنهارا پس از جنگهایی طولانی شکست دادند. پس از جنگ، در همان خرابه های آشور، هُووَخْشَتْرَه و پادشاه بابل برای حفظ این اتحاد، تصمیم گرفتند که دختر هُووَخْشَتْرَه یعنی آمیتیس را به عقد پسر پادشاه بابل یعنی نبوکدنصر در آورند. سرانجام سپاهیان ماد و بابل برای جنگی خونین به سمت نینوا (پایتخت آشور) به راه افتادند و آنجارا با خاک یکسان نمودند. امپراطوری آشوریان که نامش تا 500 سال همه را از ترس به لرزه می افکند، برای همیشه از هم فروپاشید و قلمرو آنها میان بابلی ها و مادها تقسیم گردید. حالا دیگر ایرانیان بزرگترین پادشاهی غرب آسیا را داشتند.

    مورخ یونانی، هرودوت درباره مادها و شکست آشوریان چنین می‌نویسد:

    هرودوت، مورخ یونانی
    هرودوت، مورخ یونانی

    آشوری‌ها در آسیا پانصد سال حکومت کردند، اولین مردمی که سر از اطاعت آن‌ها پیچیدند، مادها بودند. اینان برای آزادگی جنگیدند، رشادت‌ها کردند و از قید بندگی رستند.

    شهر هگمتانه پایتخت مادها، در شهر همدان، ایران | تاریخ عکس: جولای 2018

    پس از اینکه نبوکدنصر تخت پادشاهی بابل را پس از پدر ازآن خود کرده بود، با طمع تصمیم به کشور گشایی نمود، سرانجام دستور حمله ای را به فِنیقیان (لبنان و فلسطین امروزی) صادر کرد و اورشلیم را به خاک و خون کشید. معبد حضرت سلیمان را ویران کرد و بسیاری از یهودیان را به عنوان برده به بابل آورد.

    نبوکدنصر که پادشاهی ظالم بود، در یکی از کتیبه هایش آورده:

    «فرمان دادم صد هزار چشم از كاسه درآوردند و صدها هزار قلم پا را بشكستند. با دست خودم چشم فرمانده دشمن را درآوردم. هزاران پسر و دختر را زنده زنده در آتش سوزاندم. خانه ها را چنان كوفتم كه دیگر بانگ زنده ای از آنها برنخیزد.»

    آمیتیس که دلش برای باغهای زادگاهش تنگ شده بود، نبوکدنصر دستور داد که در تمام قصرها باغهای بزرگ و زیبایی را برای این ملکۀ ایرانی بسازند. این باغهای معروف باغهای معلق بابل نام داشتند و جزو عجایب هفتگانه جهان محسوب می شدند، اما امروز دیگر هیچ اثری از آنها بر جای نمانده.

    پس از مرگ نبوکدنصر (652 سال پیش از میلاد) پادشاهی بابل کم کم به سوی نابودی پیش رفت؛ و پس از مرگ هُووَخْشَتْرَه مادی، فرزند نالایق و ظالم او "آستیاگ یا ایشتوویگو" به پادشاهی رسید.

    سرانجام، امپراطوری های ماد و بابل به دست یک نجیب زاده پارسی به نام کوروش که از قضا نوه آستیاگ هم بود، سرنگون شدند.


    کوروش کبیر

    پدربزرگ ایران

    "هرودوت" مورخ یونانی عهد هخامنشیان (484 تا 525 سال پیش از میلاد) به پدر تاریخ مشهور است. کتابی از خود جای گذاشته که هنوز منبع مهمی برای بسیاری از محققان می باشد. با اینکه هرودوت در سرزمینی به دنیا آمد که در آن زمان جزو قلمرو پادشاهی ایران بود، ولی در کتابش خود را یونانی می نامد. تعصبات ضد ایرانی او باعث شده تا در برخی موارد مثل شکست ایران از یونان بسیار مبالغه کند و قضاوت های نادرستی درباره شاهان هخامنشی داشته باشد.

    هرودوت در مورد کوروش کبیر چنین می نویسد: آستیاگ (پادشاه ماد و پدربزرگ کوروش) شبی در خواب میبیند که از بدن دخترش ماندانا مقدار زیادی آب خارج می شود، به طوری که تمام شهر و امپراطوری او را فرا می گیرد. آستیاگ با وحشت از خواب بیدار می شود و خوابش را برای خوابگزار تعریف می کند. خوابگزار به او می گوید که از جانب دخترت ماندانا، خطری پادشاهی تورا تهدید می کند. آستیاگ که حاکم پارس را بسیار ضعیف و ناچیز می دانست، برای در امان ماندن از جانب دخترش، او را فوراً به عقد "کمبوجیه" حاکم پارس در می آورد، چرا که معتقد بود که حاکمی ضعیف نمی تواند خطری برای او داشته باشد.

    هنوز یک سال از این ازدواج نگذشته بود که آستیاگ دوباره خواب میبیند که یک درخت مو از شکم دخترش روییده و تمام آسیا را فرا گرفته است. آستیاگ با وحشت از خواب بیدار می شود و خواب را برای پیشگویان تعریف می کند، پیشگویان به او می گویند که از ماندانا پسری زاده خواهد شد که تخت پادشاهی تو را به زور از دستت خواهد گرفت.

    آستیاگ جاسوسی را به سرزمین پارس می فرستد تا وقتی نوه اش به دنیا آمد، به او اطلاع دهد. پس از تولد کودک، آستیاگ دخترش را به اکباتان (هگمتانه) فرا می خواند، سپس مخفیانه پسر ماندانا را به یکی از فرماندهان ارتش خود به نام "هارپاگ یا هاریاگوس" می سپارد و به او دستور میدهد تا کودک را به خارج شهر برده و او را به قتل برساند.

    اما خوشبختانه هارپاگ یک نجیب زاده بوده و خودش هم صاحب کودکی خردسال بوده، به همین دلیل کودک را به چوپانی سلطنتی می سپارد و از او میخواهد تا دستور پادشاه را انجام دهد. از طرفی دیگر، همسر چوپان در همان روز پسر بچه ای مرده را به دنیا آورده بود، وقتی که چوپان به خانه می رود و داستان را برای همسرش تعریف می کند، همسرش از او میخواهد که کودک را نکشد و بجای آن جنازه کودک مرده خودشان را به هارپاگ نشان دهد. چوپان هم می پذیرد و بدین ترتیب کوروش زنده می ماند.

    سرانجام روزی هویت کوروش در نوجوانی فاش می شود. روزی کوروش در بازی با بچه های همسن خود به عنوان پادشاه انتخاب می شود و پسر یکی از بزرگان ماد که از دستورش اطاعت نکرده بود را مجازات می کند.

    پدر آن پسر با عصبانیت نزد آستیاگ می رود و از چوپان و پسرش شکایت می کند. آستیاگ فوراً پسر چوپان را فرا می خواند و از او می پرسد که چطور جرات کرده پسر بزرگان ماد را کتک بزند.

    کوروش در پاسخ می گوید که در بازی نقش پادشاهی را به او داده بودند، و کسی که از دستور پادشاه اطاعت نکند را باید مورد تنبیه قرار داد.

    آستیاگ از شنیدن سخنان کوروش تعجب می کند که او کودکی عادی نیست و لحن صحبتش و حتی قیافه اش بیشتر به آستیاگ شباهت دارد.

    فوراً چوپان را احضار می کند، و او را تهدید می کند که در صورت نگفتن حقیقت کشته خواهد شد. چوپان هم که می ترسد تمام ماجرا را برای پادشاه ماد تعریف می کند.

    آستیاگ از این ماجرا بسیار عصبانی می شود و دستور میدهد پسر هارپاگ را بدون اینکه متوجه شود بکشند، و به مناسبت پیدا شدن نوه اش جشن باشکوهی را ترتیب دهند. در این مهمانی آستیاگ غذایی را که با گوشت پسر هارپاگ پخته شده بود را به تمام مهمانان از جمله خود هارپاگ تعارف می کند.

    پس از مهمانی آستیاگ در خلوت به هارپاگ می گوید که بخاطر اطاعت نکردن از پادشاه، گوشت پسرش را به او خورانده است. هارپاگ بسیار خشمگین می شود و کینۀ شدیدی به دل می گیرد، اما آنرا آشکار نمیسازد و با خود عهد می کند تا وقتی که کوروش بزرگ شد انتقام پسرش را از پادشاه ماد بگیرد.

    آستیاگ پس از مشورت با پیشگویان تصمیم می گیرد تا کوروش را به سرزمین انشان (پارس) نزد پدر و مادرش روانه کند. سالها میگذرد و ظلم های آستیاگ به مردم بیشتر می شود تا اینکه سرانجام هارپاگ مصمم می شود انتقام پسرش را بگیرد.

    حالا که دیگر کوروش پس از پدرش کمبوجیه حاکم پارس شده بود نامه ای از هارپاگ دریافت میکند که در این نامه هارپاگ او را برای سرنگونی حکومت ظالم آستیاگ تشویق می کند. کوروش بسیار به این مسئله فکر می کند و سرانجام تصمیم می گیرد که پارسیان و مردم ستمدیده ماد را از دست پدربزرگ ظالمش خلاص کند. پارسیان هم که از دست پادشاه ظالم ماد به ستوه آمده بودند با کوروش متحد می شوند. کوروش بسرعت لشکری را برای نبرد با پدربزرگش آستیاگ آماده می کند. آستیاگ که از همدستی فرمانده لشگرش هارپاگ با کوروش بی اطلاع بوده سپاهیان خود را به سوی پارس روانه می کند. وقتی دو لشگر به هم می رسند هارپاگ و سپاهیانش نزد کوروش آمده و به او ملحق می شوند. آستیاگ که از این موضوع باخبر می شود بسیار عصبانی شده و سپاه دیگری را فوراً آماده می کند و به جنگ نوه اش کوروش می رود. کوروش در این نبرد به سادگی پیروز می شود، آستیاگ را شکست می دهد و او را اسیر می کند. سپس به سوی هگمتانه رهسپار می شود و بدون هیچ مقاومتی از سوی مردم رنج دیده، پایتخت مادها را فتح می کند. به این ترتیب سلسلۀ مادها پس از 120 سال به دست نوه آخرین پادشاه ماد سرنگون می شود. کوروش که فرد انتقامجویی نبوده هیچگاه از پدربزرگش انتقام نمی گیرد و تا آخر عمر آستیاگ با او با احترام رفتار می کند.

    سایت اصلی هگمتانه پایتخت مادها، در شهر همدان، ایران

    آغاز پادشاهی کوروش

    امپراطوری هخامنشی

    پس از فتح هگمتانه کوروش پادشاه ماد می شود، اما از آنجا که مردم خاطره بسیار بدی از حکومت مادها داشتند، کوروش تصمیم می گیرد تا پادشاهی خود را از ریشه پدری و نام جد بزرگش یعنی هخامنش انتخاب کند، و بدین تریب سلسله پادشاهی بزرگ هخامنشی بنا نهاده می شود.

    فتح لیدیه (غرب ترکیه کنونی)

    ۵۴۶ سال پیش از میلاد

    کوروش بر تمام سرزمین مادها از جمله آشور و سوریه تسلط یافت. حالا دیگر همسایگان کوروش از جمله پادشاه لیدیه از سقوط سریع امپراطوری ماد به وحشت افتاده بودند و تصمیم گرفتند تا قبل از بزرگتر شدن حکومت کوروش به ایران حمله کنند.

    کرزوس، پادشاه ثروتمند و فرصت طلب لیدیه با طمع توسعه قلمرو خود به ایران حمله کرد. همینکه کوروش از این تجاوز باخبر شد فوراً سپاهی را جمع کرد و ایرانیان دو هزار کیلومتر تاختند تا به مرز کشور رسیدند. این اولین باری بود که یک پادشاه از چنین شیوه هوشمندی برای مقابله با دشمن استفاده می کند، او سپاه شترسوار خود را در مقابل سپاه اسب سوار کرزوس قرار داد، از آنجا که اسب از شتر می ترسد و بوی شتر برایش غیر قابل تحمل است، در همان ابتدای نبرد اسبهای سپاهیان لیدیه از میدان جنگ فرار کردند و ایرانیان به سرعت توانستند آنها را شکست دهند و از کشور بیرون کنند. اما کرزوس دست بردار نبود و دوباره به سپاه ایران حمله کرد. اینبار جنگ سختی میان ایرانیان و لیدیه صورت گرفت اما سپاهیان لیدیه بازهم شکست خوردند و به کشورشان برگشتند، کوروش به سپاهیانش دستور تعقیب سپاه لیدیه را داد. کرزوس که بسیار ترسیده بود، به سپاهش دستور داد که از هر شهری که عبور می کنند آنجارا به آتش بکشند تا هخامنشیان نتوانند آذوقه و غذا بدست آورند. اما کوروش با شجاعت تمام توانست سپاهیانش را به دیواره های پایتخت تسخیر ناپذیر لیدیه یعنی "سارد" برساند و آنجا را محاصره کند.

    هرودوت در این باره می نویسد: 14 روز از محاصره سارد گذشته بود که کوروش سپاهیانش را جمع کرد و به آنها گفت: به اولین کسی که بتواند وارد شهر شود، جایزه بزرگی خواهم داد. همان روز یکی از سپاهیان ایران متوجه شد که چگونه کلاه یکی از سربازان محافظ برج به زمین افتاد و سرباز از راهی دور از چشم دیگران، از صخره ها پایین آمد، کلاهش را برداشت و دوباره به بالای برج برگشت. نیمه های شب چند نفر از سپاهیان ایران از همان راهی که سرباز بالا رفته بود، بالا رفتند و با غافلگیر کردن نگهبانان، توانستند دروازه شهر را برای سپاهیان ایران باز کنند.

    بدین ترتیب پادشاه لیدیه به اسارت کوروش درآمد و کشور لیدیه حالا دیگر به قلمرو ایران اضافه شده بود.

    صلح با ارمنستان

    549 سال پیش از میلاد

    ارمنستان در زمان مادها به تصرف دولت ماد درآمده بود، اما پس از مرگ آستیاگ حاکم ارمنستان شروع به شورش نمود. کوروش در هنگام بازگشت از لیدیه و به بهانه شکار گوزن وارد مرزهای ارمنستان شد و کسی را نزد حاکم ارمنستان فرستاد تا نیروها و بدهکاریهایشان را که متعهد بود برای پادشاه جدید یعنی کوروش بفرستد. هدف کوروش از فرستادن این شخص این بود که غافلگیرانه به ارمنستان حمله نکند چراکه این کار را ناجوانمردانه و به دور از انسانیت می دانست و ابتدا می خواست به آنها هشدار دهد، شاید حاکم از این تصمیم خود پشیمان شده باشد و دست از شورش بردارد. اما حاکم قبول نکرد و از ترس حملۀ کوروش به همراه خانواده اش به کوهستان فرار کرد. اهالی شهر هم از ترس حملۀ هخامنشیان قصد فرار داشتند اما کوروش به آنان گفت اگر در شهر بمانند جان و مالشان در امان است.

    سربازان هخامنشی حاکم ارمنستان را در کوهستان دستگیر کردند و نزد کوروش بردند. اما کوروش از او انتقام نگرفت و او و خانواده اش را بخشید. حاکم در مقابل این بزرگواری و بزرگمردی شاه کبیر ایران تمام ثروتش را به او هدیه کرد ولی کوروش قبول نکرد و گفت که قصد او کشورگشایی و جمع آوری ثروت نیست، فقط بخشی از ارمنستان را که به ایران بدهکار است را برمیدارد تا ارمنی ها بقیه پولهایشان را خرج آبادانی ارمنستان کنند.

    فتح بابِل

    ۵39 سال پیش از میلاد

    120 سال پیش از کوروش، نبوکدنصر (پادشاه بابل) به فلسطین حمله کرد و بعد از ویران کردن معبد حضرت سلیمان، هزاران یهودی را اسیر کرد و به عنوان برده به بابل آورد. بعد از نبوکدنصر، پادشاهان بعدی بیشتر به خوشگذرانی در کاخهای افسانه ای بابل مشغول به کار بودند. تمام مردم از آنها ناراضی بودند، پادشاهان بابل به خدای بابل (مردوک) بی احترامی می کردند، و همچنین اعتراضات گسترده یهودیان باعث شده بود تا حکومت بابل بسیار ضعیف گردد. کوروش از این فرصت استفاده نمود و برای نجات مردم ستمدیده به سوی بابل لشگرکشی کرد. مردم که آوازه جوانمردی و بزرگواری کوروش کبیر شاه ایران را شنیده بودند، همینکه سپاه ایران به بابل نزدیک شد، دروازه های شهر را به روی آنها بدون هیچ مقاومتی باز کردند، و بابل بسیار ساده به دست کوروش تسخیر شد. کوروش از پیش به سپاهیانش دستور داده بود که هیچ کس نباید زخمی، کشته و اسیر شود، اموال کسی نباید غارت گردد. همچنین کوروش خود را پادشاه فاتح نخواند، بلکه خود را پادشاه جدید و برگزیده مردوک (خدای بابل) معرفی کرد. کوروش که به تمامی ادیان احترام میگذاشت، و تمام انسان هارا یکی می دانست 40000 یهودی اسیر را از بند رها کرد اموالشان را که توسط پادشاهان بابل از دست داده بودند به آنها برگرداند و اجازه داد در صورت تمایل به اورشلیم بازگردند، و همچنین به سربازانش دستور داد تا در اورشلیم معبد حضرت سلیمان را برای یهودیان از نو بسازند.


    منشور کوروش کبیر

    آغاز حقوق بشر در جهان

    پس از فتح بابل، کوروش فرمان داد تا کارهایی را که انجام داده بر روی یک استوانه گلی نوشته شود.

    استوانه کوروش کبیر

    این سند تاریخی، در سال 1879 توسط باستان شناسان انگلیسی در حفاری ویرانه های بابل کشف شد، و حالا اما این استوانۀ گلی، گرانبهاترین و با ارزش ترین سند تاریخ باستان در موزه بریتانیا نگهداری می شود.

    چند خط از متن استوانه کوروش کبیر: منم «کوروش»، شاهِ جهان، شاهِ بزرگ، شاهِ توانمند، شاهِ بابـِل، شاهِ سومر و اَکـَّد، شاهِ چهار گوشهٔ جهان. آنگاه که بدونِ جنگ و پیکار، واردِ بابـِل شدم همهٔ مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاهِ پادشاهان بابـِل بر تختِ شهریاری نشستم. مردوخ، دل‌های پاکِ مردمِ بابـِل را متوجهِ من کرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتشِ بزرگِ من، به صلح و آرامی واردِ بابـِل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردمِ این شهر و این سرزمین وارد آید. در پی بهبودِ وضعِ داخلیِ بابـِل بودم … نبونعید، بر دوشِ مردمِ درماندهٔ بابـِل یوغی نهاده بود که در خورِ شأن آنان نبود. از بند رهایشان کردم و به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همهٔ مردم در پرستشِ خدای خود، آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ‌کس اهالیِ شهر را از هستی ساقط نکند. فرمان دادم تمامِ نیایشگاه‌هایی که بسته شده بود را بگشایند. همهٔ خدایانِ این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. همهٔ مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم. خانه‌های ویرانِ آنان را آباد کردم. همهٔ مردم را به همبستگی، فرا خواندم. هم‌چنین پیکرهٔ خدایانِ سومر و اَکـَّد را که نـَبونعید بدونِ واهمه از خدای بزرگ به بابـِل آورده بود؛ به خشنودی مَـردوخ به شادی و خرّمی. به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم، بشود که دل‌ها شاد گردد.

    جهانیان، تاریخدانان و همچنین حقوقدانان، کتیبه کوروش کبیر را نخستین اعلامیه حقوق بشر در جهان و با ارزش ترین سند تاریخی بجا مانده از عهد باستان می دانند.

    این شئ یکی از بزرگترین اعلامیه های آرمان انسانیست. این با قانون اساسی آمریکا هم راستاست. قانون اساسی آمریکا به طور مستقیم از این منشور نشات گرفته. توماس جفرسون به مطالعه کوروش می پردازد و از نوه اش می خواهد که او هم به این مطالعه بپردازد و بطور قطع این، به مراتب بیشتر از مَگنا کارتا در مورد آزادی های واقعی حرف برای گفتن دارد. (در مورد توماس جفرسون در این لینک بخوانید)

    در زمان فتح بابل تمام ممالک تحت سیطره بابل همچنین به قلمرو ایران اضافه شد. کوروش پس از یکسال سروسامان دادن به کشور بابل، کمبوجیه پسر بزرگش را به عنوان حاکم بابل انتخاب کرد و خود به ایران بازگشت.

    ماساگت ها قومی وحشی از بودند و در بخش قابل توجهی از شرق دریای خزر می‌زیستند. آنها گاهی به مرزهای ایران حمله و اموال مردم را غارت می کردند. پادشاه کهنسال ایران که همیشه در خط مقدم و پیشاپیش سپاهیانش با دشمن می جنگید، برای دفاع از کشور بازهم ناچار به لشکرکشی شد. در یکی از آن جنگها تیری از جانب دشمن به قلب پادشاه کبیر جهان اصابت کرد و او را از پای درآورد. پس از جنگ، سپاهیان کوروش پیکر بی جان او را با اجرای مراسمی کامل به پاسارگاد آوردند تا در باغی در نزدیکی قصر باشکوهش در یک مقبره سنگی به خوابی ابدی برود.

    آرامگاه کوروش کبیر، پادشاه جهان در پاسارگاد

    همه ی مورخان و اندیشمندان، کوروش کبیر را برجسته ترین شخصیت تاریخ جهان می دانند. حقوقدانان او را به عنوان بنیانگذار حقوق بشر می شناسند. کبیر بودن و شهرت کوروش نه بخاطر اداره کردن وسیعترین امپراطوری جهان، بلکه بخاطر جوانمردی، آزادمنشی و صلحجویی اوست.

    پیش از این پادشاهان آشور با افتخار در کتیبه هایشان می نوشتند که هنگام تسخیر عیلام، شوش را به ویرانه و تلی از خاک و محل زندگی مارها و عقربها تبدیل کردند، مردم را به بردگی گرفتند و اموالشان را غارت کردند، و یا پادشاهان بابل به تعداد چشم هایی که کور کرده یا تعداد کودکانی که زنده در آتش سوزانده بودند افتخار می کردند؛ کوروش به هنگام فتح بابل افتخار می کند که با صلح وارد شهر شده، برای مردم شادی به ارمغان آورده، ویرانی ها را آباد، برده ها و اسیران را آزاد و اموالشان را به آنها پس داده است.

    براستی که کوروش اولین پادشاهی است که حقوق انسانی و عدالت را رعایت می کرد. او چنان با کمال و جوانمرد بود که حتی به ملت مغلوب ظلم نمی کرد و به آنها اجازه میداد بر دین خود بمانند و حتی معبدشان را آباد می ساخت. در واقع بنیانگذار و معنادهنده سکولاریسم (جدا انگاری دین از سیاست) از دیدگاه من کوروش کبیر است.

    او هیچگاه به فکر خوشگذرانی خود نبود، و تمام تلاشش را نه تنها برای آزادی مردم ایران، بلکه برای تمام مردم جهان می کرد. درست است که او در کتیبه ها و نوشته های بجا مانده بارها خود را شاه ایران و جهان معرفی میکند، اما این پادشاهی شبیه پادشاهان قبل و بعد خود نبوده، چراکه او خود در جنگها در خط مقدم دوشادوش سربازانش می جنگید، این نوع از پادشاهی اگرچه نامش پادشاهیست اما با دموکراسی هیچ تفاوتی ندارد، زیرا کوروش نه برای حفظ حکومتش، بلکه برای مردم ایران از کشور دفاع می کرد.

    در کتاب های تاریخی بارها نوشته شده که رفتار کوروش در نظر مردم، نه رفتاری انسانی، بلکه رفتاری خدایی جلوه می کرده.

    خود کوروش پرستنده اهورا مزدا بود، اما ادیان مختلف درباره “محبوبیت کوروش” نوشته اند. به عنوان مثال، در دین یهودیان و عهد عتیق، کوروش به عنوان “سرور، خدای بهشت” و “همهٔ پادشاهی‌های روی زمین” یاد می شود. در قرآن از کوروش کبیر با عنوان شخصیتی به نام ذوالقرنین یاد می شود. بنا به فرموده قرآن، "ذوالقرنين، پادشاهي دادگر بود و نسبت به رعيت عطوفت داشت. يکتاپرستي، نيکوکرداري، رأفت و انسان دوستي از صفات گفته شده ذوالقرنين در کتاب آسماني مسلمانان است.”. نام کوروش خود به تنهایی 23 بار در کتاب آسمانی مسیحیان آمده و از او به نیکی یاد شده است.

    داندامایف: “کوروش محبوبترین شاه پارس و بنیانگذار یک امپراتوری جهانی بود. به نظر می‌رسد کوروش به سنت و ادیان سرزمین‌های فتح شده احترام می‌گذاشت.”

    من کوروش کبیر را همچنان پادشاه جهان و (ایران) میدانم زیرا او اولین کسی بود که “صلح و اتحاد” را در جهان به معنای واقعی ایجاد نمود. 2600 سال پیش، زمانی که جنگ و خونریزی سنت حاکمان آن دوران بود، کوروش بدون جنگ و خونریزی، مسالمت آمیز و در صلح سرزمین های وحشی را با ایران متحد می ساخت.

    آرامگاه کوروش کبیر که در عین سادگی، عظمت و اقتدار بنیانگذار سلسلۀ محبوب هخامنشی را نشان میدهد، کتیبه ای در بالای آن بوده: "ای مرد، بدان هرکه هستی و از هرکجا که آمده ای، در اینجا من خفته ام، کوروش، شاه شاهان، کسی که شاهنشاهی جهانی پارس را برای مردمش بنا نهاد و اینک به زمین کوچکی بسنده کرده است..."

    پس از کوروش، پسرش کمبوجیه به پادشاهی رسید، مصر را فتح نمود، برادرش را کشت، در نهایت داریوش کبیر به پادشاهی هخامنشی رسید و تخت جمشید و کاخ آپادانای کنونی را بنا نهاد.

    و ایران اما، هیچگاه پادشاهی مثل کوروش کبیر را به خود ندید...

    کوروش
    کوروش کبیر، بنیانگذار حکومت جهانی هخامنشی

    هرگاه می‌توانید، به‌عنوان یک آزادی‌بخش عمل کنید. آزادی، کرامت، ثروت، این سه با هم بالا‌ترین خوش‌بختی برای بشریت است. اگر شما هر سه این‌ها را به مردم خود اعطا کنید، عشق آن‌ها برای شما هرگز نمی‌میرد.

    وسعت ایران در زمان امپراطوری هخامنشی

    سلسله هخامنشی بعد از کوروش کبیر

    از کمبوجیه و بردیای دروغین تا داریوش کبیر

    در صورتی که تمایل دارید در مورد داریوش کبیر و سلسلۀ هخامنشی بعد از کوروش کبیر بنویسم، لطفاً نظرات خود را در این قسمت از وبلاگ بنویسید.

    تگ ها

    ancientiran

    aroundtheworld

    choghazanbil

    choghazanbilziggurat

    civilization

    elam

    elamcivilization

    history

    iran

    iranian

    khuzestan

    persia

    persian

    shush

    susa

    travelblogger

    vahidtakro

    ziggurat

    0 دیدگاه

    بارگذاری دیدگاه ها